منم درختِ ناامید، منم درخت، درختِ زردِ ناامید.

امید را کشیده‌ام ز ریشه‌ام هزار بار!

و هر هزار، سبزه‌ام، شکوفه‌ام، پرنده‌‌های نغمه‌خوان شاخه‌ام، پریده از لب امید. 

زمین زیر پای من، هزار دانه‌ی امید را به باد داده‌است، چه ناامید مادری شده زمین.

منم درختِ زردِ لخت، منم تهی، منم زمخت! 

حواس من به سبزه نیست، به چهچهِِ پرنده‌ نیست. حواس من به چتر ناامیدی است که با تمام‌ قدرتم، گشوده‌ام ورای خنده‌هایتان. 

به من بگو کجای عمر من گره به کار غنچه‌ی امید انداخته‌ست؟ گناه یک درخت ناامید چیست، اگر هوس کند کمی ازین امید را به جای باد، به تن دهد؟ 

منم درخت ناامید، منم تهی، پر از هوس، برای قطره‌ای امید.