نوشتن، تنها پنجره‌ به دنیای خودم و دیگران

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

وابستگی

یکی از مشکلات من وابستگی زیاد به اطرافیان است. این نه به آن معنی که واقعا نیازی باشد کارهای شخصی‌ام را دیگری انجام دهد. بلکه در بیشتر مواقع ترجیح طبیعی و درونی ما باعث می‌شود که عکس‌العمل افراد بیرونی حالت حمایت یا مراقبت به خود بگیرد. برای مثال در نظر بگیرید که اگر هوای اتاق خیلی گرم باشد، و من در حال کار کردن یا خواندن چیزی روی کامپیوتر باشم، ممکن است با وجود احساس گرما با آن کنار بیایم، چون فکرم اولویت بالاتری به کار میدهد. همین‌طور است برای احساس گرسنگی، یا مراقبت از پوست. همیشه درگیری ذهنی جای این طور چیزها را میگیرد و از من یک آدم بی‌توجه به سلامت و مراقبت شخصی میسازد. 

بدی این نوع وابستگی آن است که شما دلتان میخواهد مثل بقیه مستقل زندگی کنید، اما اینطور که پیداست و در طول سالها نشان داده و اثبات کردید، از پسش برنمیایین و بنابراین پدر، مادر، همسر، یا دوست نوعی احساس مسئولیت در قبال شما دارد. خود من هربار سر کوچکترین و بی‌ارزشترین مسایل ممکن است با خانواده بحث داشته باشم. مثالها:

- اصرار میکنید که پدر و مادر به مسافرت 3 روزه در تعطیلات آخر هفته برن و شما تنها باشین. اما نتیجه این میشود که یا مادر میماند که برای شما غذا درست کند یا اینکه قبل از رفتن ممکن است 3 نوع غذا آماده و در یخچال بگذارد تا فقط زحمت گرم کردنش را بکشید. 

- هرچقدر میخواهید با همین سشوار کشیدن متوسط خودتان سر و ته مهمانی را هم بیارین، قبول نمیکنن و باز هم می‌آیند که کمک کنند تا نتیجه بهتر بشه. 

- آنقدر لباس نمیخرین تا لاجرم مادر میرود برای شما 3 تا مانتو میخرد. تازه اگر راضی بشین بپوشین ممکنه هر هفته فقط با یکی برین بیرون، و بعد هم غر بزنین که چرا هر چی لباس دارم شما انتخاب کردین!

به نظر خودم حق هم با من است و هم با خانواده. واقعیت این است که به خاطر سبک زندگی و رفتار من این عکس‌العملها را از خارج میگیرم. واقعیت دیگر هم این است که من واقعا نمیتوانم براحتی جور دیگری زندگی کنم. واقعا هر روز یک لباس متفاوت انتخاب کردن برایم سخت است، خیلی باید فکر کنم. ساده‌تر این است که چند لباس مشخص داشته باشم و پریودیک همه را بپوشم. بله، مرتب‌ترین دختر دنیا نیستم! واقعا یونیفورم دارم برای خودم.

البته معلوم است که می‌شود برای این مسائل راه حل پیدا کرد. مثلا برای همین عوض کردن لباس، یک راهش این است که زمان بگذارم و مثلا به جای 2 دست لباس 5 دست لباس را از قبل هماهنگ کرده باشم. باز هم ممکن است مصنوعی باشد و مثل یک دختر شاد و شنگول که بداهه هر روز یک رنگ میپوشه و یک چیزی به خودش آویزون میکنه نشم، ولی مسلما بهتر به نظر میام.

وقتی بخش بزرگتر زندگی ما در درون میگذرد و به اندازه کافی با محیط و آدمها تعامل نداریم و اثری ازآنها نمی‌پذیریم، خود به خود عقب میفتیم و این‌طور به نظر میاید که احتیاج به حمایت مادام العمر داریم. واقعا هم در برابر عوامل خارجی به پشتیبان نیاز داریم، چون حواسمان نیست و به آن حتی فکر نمیکنیم. اما حالا که مسئله صورتش روشن شده حتما میتوان قدمهای مثبتی را برای بهتر کردن سطح زندگی برداشت. من هم بهش فکر میکنم. 

-
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۵۱ ۰ نظر
دامنِ گلدار

دامن گلدار من

این اولین پستی است که برای سندرم اسپرگر مینویسم. برای من که خیلی وقتها به خودم شک کرده‌ام یا متوجه شدم که تفاوتهایی هست در من با بقیه دخترها خیلی هیجان انگیز است که بدانم بین اسپی ها جایی دارم! همراه این هیجان البته کمی هم حس افسوس میاید بعضی وقتها. آخر چرا باید این طور باشد؟ اما سریع با خودم فکر میکنم که این زندگی من است، اگر خودم درکش نکنم پس دیگر چه کسی میتواند سر ازش درآورد؟ من باید خود واقعی‌ام را کشف کنم، باید دوستش داشته باشم و کمکش کنم!
شما هم بگردید دنبال منابع مربوط به اختلالات طیف آتیسم و سندرم اسپرگر و غیره. آن وقت میبینید که خیلی از خانمها و دختر خانمها هستند که در دهه‌های 30 40 و حتی 50 یا 60 زندگی‌شان تازه متوجه شده‌اند که جواب خیلی از رفتارهای عجیب و غریبی که به نظرشان از آدمها سر میزند را میتوان با همین اسپی بودن توجیه کرد. چون اصولا روش فکر کردن اینها با آنها متفاوت است! من شخصا وقتی این را شنیدم اصلا تعجب نکردم. عکس‌العملم طوری بود مثل: خسته نباشی خودم میدانستم که ما همه مثل هم فکر نمیکنیم. دلیل میشود که شما اسم منطق و ساختار مغز ما را بگذارید سندرم؟ خب همین طور تا 20 سال دیگر هم لابد طیفهای دیگری از آدمها را شناسایی میکنید که زیرمجموعه رفتارهای مشترک دیگری دارند و آنها را هم با یک سندرم دیگر نامگذاری میکنید لابد؟ 

بعد دیدم که نقطه اتکای اصلی این داستان آن است که بیشتر مردم مثل اسپی‌ها فکر نمیکنند، یعنی در واقع یک چارچوب  پذیرفته شده در دنیای این زمان ما (و بلکه در زمانهای پیشتر) وجود دارد که طبیعی و معمول شمرده میشود. هرچیزی خارج از آن عجیب و غریب است و باعث میشود که انسانها برداشتهای متقاوتی از خودشان و یکدیگر داشته باشند. میشود گفت هرکسی تا حدودی رفتارهای منحصر به فرد و عجیب در درون خود دارد، اما در مورد اسپی‌ها این رفتارها ناشی از تفاوت در ساختار مغزی است که بازتاب آن در زندگی و دنیای بیرونی‌شان طیف متنوع و وسیعی دارد. بارزترین خصیصه در مورد اسپی‌های خانم احساس درونی متفاوت بودن (حتی از سنین کودکی) و جدا بودن از گروه است. ویژگی دیگر اسپی‌ها آن است که منطق در زندگی‌شان خیلی غالب است. مثلا من همیشه میپرسم چرا. چرا این طور؟ چرا آن‌طور؟ و همه چیز را تحلیل میکنم. فکر کردن و تحلیل کردن عینکی است که کمک میکند ما دنیا را بفهمیم. اغلب آدمهای دنیا خیلی چیزها را از روی حس و غریزه قبول میکنند یا میدانند درست است، اما اسپی‌ها احتیاج به توضیح دارند، باید همیشه توضیح بدید همه چیز را برایشان! نمیدانم، شاید این ویژگی بی ارتباط به علاقه شدید من به معلمها نیست! 

منابع زیادی در زمینه سندرم اسپرگر نوشته شده که البته بیشترش در مورد آقایان است، چون بهتر و بیرونی‌تر دیده می‌شود. خانمها همه چیز را بیشتر در درونشان حل میکنند. بهرحال کتاب تونی آتوود* در این زمینه خوب و جامع است و مطالبی هم در مورد دخترهای اسپی در آن هست.  

باید اضافه کنم من از اینکه در اقلیت هستم زیاد ناراحت نیستم. دیدگاه من مثل سیاه‌پوستان یا همجنسگراها است. خودم را عضو جامعه‌ای میبینم که احتیاج به درک و حمایت دارد. بیشتر از آنکه بخواهم از دیگران انتظار داشته باشم من را همین حالا و با همه پتانسیلهایم درک کنند دوست دارم از خودم بنویسم تا هم جامعه اسپی‌های ایرانی را بشناسم، و هم کمک کنم تا این درک قدم به قدم ایجاد شود. که ببینیم ما آدمها هرکدام با دنیای ویژه و خاص خودمان میتوانیم کنار هم باشیم، مثل دوستهای واقعی.

غیر از آن وقتها که یک دخترکوچولوی خواب آلود بودم که در همه حال کتاب دستم بود و مادر دامن به پایم میکرد، دیگر یادم نمیاید به میل خودم دامن پوشیده باشم. حالا دامن گلدار به تن اسپی خیلی با معنی‌تر از آن روزهای کودکی است. 



۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۳ ۰ نظر
دامنِ گلدار