داشتم فکر میکردم به اینکه چقدر قبول داشتن یک ایدئولوژی آرامشدهنده است. اینکه مسئولیتی روی شانهی ما نیست و خدایی هست که حواسش به همه چیز باشد و نگذارد دست کم عاقبت کار بد تمام شود. به محض اینکه شک و تردید راه بدهی و سوالها از در و دیوار روانهی ذهنت شوند، با آرامش باید خداحافظی کتی. البته این آخر کار نیست، بهرحال بعضی از آن سوالها میروند تا عمق ذهن و جان ما رسوخ میکنند و تا بخواهیم تصمیم بگیریم که با آن چه کنیم تبدیل میشوند به جهت روز و شب و معنای زندگیمان. و در این معنا همیشه آرامش هست، آرامش کنجکاوی، آرامش قلبی رقیق داشتن، آرامش چرا ایرانی بودنم را دوست دارم، آرامش چرا آزاد بودن زیباست، چرا حتی فکر کردن به آزاد بودن خودش آزادیبخش است، تیدیلت میکند به کسی دیگر.
همین یک قلم، یعنی داشتن معنا برای زندگی، خودش از هزار پوچی و امید توخالی بستن بهتر است. مبارک هرکه داردش.
میگن هرکس که معنایِ چراییِ زندگی رو پیدا کنه با هر چگونهگی میسازه