قبل از وبلاگنویسی یادداشتهایم یا در دفتر بود یا در فیسبوک. اما یادداشتهای فیسبوک دوام زیادی کنار باقی امکانات این شبکهی اجتماعی نیاوردند و زود از دور خارج و منقرض شدند. بیشتر نوشتهها با عنوان «زبان ردیف» بود که برداشت و دریافتم از صحبتهای آقای کیانی در کلاس ردیف (وقتیکه هفتگی یا یک هفتهدرمیان میرفتم) است. مغز کلام از ایشان است. امشب همهی یادداشتها را بازیابی کردم و میخواهم بهمرور اینجا منتشر کنم. این اولین بازنشر مربوط به روز بزرگداشت سعدی است در اول اردیبهشت.
به مناسبت روز سعدی
شنبه ۳۱ فروردین
زبان ردیف ۴ *
این موسیقی که شما، شما، شما، شما، و همه شما (باخنده) کار میکنید، خیلی شبیه به زبان است. آن هم زبان فارسی. یعنی انگار آهنگ زبان ماست. پس مثلاً د دنگ میشود آهنگ واژه سحر. اما همانطور که حرفها کلمه، و کلمهها جمله را میسازند، اینجا هم هر کدام از واژههای موسیقی از اجزای کوچکتری ساخته شده است. هر واژهای را میتوان دیکتهاش را آموخت، و حتی ممکن است این واژه را بتوان به چند فرم نوشت. همانطور که برای نوشتن کلمات فارسی به خط خوش، هنرخوشنویسی و قاعدههای مربوط به آن را داریم، برای خوشآهنگ نواختن این زبان نیزقواعد خاص خود وجود دارد. این چیزی است که باید یاد بگیریم: چطور آهنگ زبان را خوب بنوازیم. مسئله واقعاً این نیست که چه قطعهای و یا شعری را حفظ باشیم. هنر در زیبا نوشتن، زیبا خواندن، و زیبا نواختن حتی یک مصرع از شعر است. همانقدر که میتوان صحبت کردن را طوطیواری یاد گرفت، به همان مقدار هم میتوان خوشنویسی و نوازندگی را بدون شناختن و تمرین واژهها و قواعدش آموخت. آیا وقتی به زبان روسی گوش میدهیم (که کاملاً برایمان ناآشناست) میتوانیم بفهمیم که چه در محتوای آن است؟ ممکن است بتوانیم با درآوردن آهنگی بسیار شبیه به این زبان، دوستانمان که گوششان با روسی مأنوس نیست را متقاعد کنیم که روسی حرف میزنیم. اما آیا یک نفر روسیالاصل ازصحبت ما پیام معناداری دستگیرش خواهد شد؟ بدیهی است، خیر. درست مثل اینکه بخواهیم با قرار دادن چند قطعه الکترونیکی، بدون علم و اطلاع، کامپیوتر بسازیم. تعجبی ندارد اگر کامپیوتر نگونبخت کار نکند، و یا حتی روشن نشود. موسیقی طوطیواری نیز همینطور است: نه جان دارد، و نه حرکت. هرکس که با آن آشنا باشد، میتواند تشخیص دهد که این یک موسیقی بیروح است یا پرمحتوا.
گوش دادن به این نوع موسیقی البته کار آسانی نیست. چون او با زبان خودش با شما صحبت میکند. اما اگر با کمی تأمل و صبر واژهها را تشخیص دهیم و به مکثهای بین جملهها دقت کنیم، خیلی راحت میتوانیم ابتدا ارتباط برقرار کنیم، و سپس از شنیدن آن لذت ببریم. همانطور که وقتی خواندن دیوان حافظ را شروع کردیم با اشارهها و استعارههای حافظ کمتر آشنا بودیم و رفته رفته با زبان او انس گرفتیم. حال اگر در بیتی یک کلمه جدید هم باشد، چندان از درک کلی ما از شعر و پیام آن کاسته نخواهد شد. در موسیقی ما، و هر موسیقی دیگری که برپایه زبان شکل گرفته باشد هم، اگر به یک واژه جدید برسیم خیلی زود گوشمان با آن آشنا میشود، یا تشخیص میدهد که ترکیب جدیدی است از واژههایی که قبلا میدانستیم.
به مناسبت روز سعدی میخواهد تصنیفی از بین شعرهای او برایمان بخواند و اجرا کند. به شکلی نمایشگون. "اتفاقاً بسیاری از اشعاری که برای تصنیفها و آوازها انتخاب شده است، از شعرهای سعدی است و این خیلی برای من جالب بود." حکایت شمع و پروانه را میخواند از صفحه خانم پروانه با حبیب سماعی. میگوید سعدی استاد رماننویسی بوده است البته به سبک ایجاز. "سعدی گویی شبی به خواب نرفته و در نور شمع مشغول به مطالعه بوده است. در قدیم هم شمعها اینطور نبودند که اشکشان توی خودش بریزد و کوچک نشوند. همینکه شمع را روشن میکردی گریه و زاری ای راه میانداخت که بیا و ببین. زود میسوخت و تمام میشد. شمع سعدی هم از آن شمعها بوده. او میشنود که پروانه از سوختن شمع تعجب کرده و میگوید "" من که پرهایم در شعله میسوزدعاشق هستم، تو چرا در سوز و گداز هستی؟ "" و شمع میگوید "" اگر تو دائم تا کمی پیش یک شعله ضعیف داغ میشوی پر میزنی و از اینسمت به آن سمت میروی، من اینجا ایستادهام تا از سر تا پا بسوزم و تمام شوم."" ." میگوید این نمایش را بهتر میتواند با ضرب اجرا کند تا سنتور. تمبک را از زیر برمیدارد و شروع میکند. آرام و متین. دام دام دا دا دام دام دا دا دام دام دام دام ...
شبی یاد و دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟
"حالا شمع جوابش را میدهد:"
تو بگریزی از پیـــش یک شعله خام
من اســـتادهام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
"شاید سعدی میخواهد بگوید که فقط عاشق نیست که رنج و سختی را متحمل میشود. بلکه معشوق حتی به نسبت بیشتر از آتش این عشق شعلهور است."
نمایش تمام میشود و ما پر از لبخند، از کلاس بیرون میرویم. این چند دقیقه اجرا حاصل عمری تحقیق و تمرین شیوه و علم ردیف است. هم سخت به نظر میآید و هم آسان. به همان راحتی که اینترنت و موبایل های هوشمند کار میکنند، و به همان سختی که پایهها و الگوریتمهای ریاضی را باید بکار گرفت تا تکنولوژی پیدایش شود.
----------------------------------------
*
این نوشته برداشت آزادی است از چند جلسه صحبتهای آقای کیانی استاد ردیف و نوازنده سنتور. هدف نقل مضمون بوده و در بعضی قسمت ها توضیحاتی اضافه کردهام.
شرح و تفسیر تصویری :) -> دلبر که جان فرسود از او/ کام دلم نگشود از او/ نومید نتوان بود از او/ باشد که دلداری کند
* دلدار = دل دارنده، از اسماء معشوق، محبوب (فرهنگ دهخدا)