نوشتن، تنها پنجره‌ به دنیای خودم و دیگران

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

آیشمن در نزدیکی

سردرد عجیب و عمیقی دارم که نه جای تعجب دارد و نه مهم است. در اینترنت آزاد هر خبر و مطلبی که گیرم آمده‌است را خوانده‌ام. برایم درد دارد که با این‌همه لایک و انتشار‌ِ خبر، حتی همان خبرهای سطحی روزنامه و تلویزیون‌های خارجی، چرا یک‌نفر همکار خارجی پیامی خرج نکرده بپرسد فلانی، در مملکت تو چه خبر است؟ البته به‌جز اشاره‌ی کلی و گنگ مسئول نیروی‌انسانی که خودم برای یک سوال دیگر با او صجبت کرده‌بودم. معلوم است که خبرها را دیده‌اند، ولی لابد این‌چیزها عادی است. لابد خاورمیانه همین باید باشد، و لابد درد و رنج در هرگوشه‌ی دنیا آنقدر هست که همدردیت شامل آن دوردورها نشود. در همین‌حال کتاب "آیشمن در اورشلیم" را می‌خوانم. انتخاب دردناک و سنگین، اما تسلی‌بخشی است که کمک می‌کند ریشه‌های خشونت و بی‌تفاوتی و بی‌وجدانی بشر علیه خودش را درک کنم. نه ببخشید، نمی‌کنم، درکش هنوز سخت است. 

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دیدن شادی نسل کوچکترم اینقدر سبکی‌آور و دیدن سختی‌هایش اینقدر جان‌فرسا باشد. این‌روزها با وجدانم درگیرم چون آزادی حق بچه‌های ایرانم است ولی از سمت دیگر افکار محتاطانه‌ام می‌گویند جانشان! جان بسیار عزیز. نه، نباید بگذارم ناامیدی‌هایم سرایت کند، برای این روح آزاد و حس جدید زندگی است که همه‌چیز معنی تازه‌ای دارد.

آخر کدام زن و دختری است که واقعیت و حق انسان بودنش از خودش پنهان باشد؟ چه کسی می‌نشیند تا دیگری تعریفش کند؟ می‌خواهید بدانید زن چیست؟ به‌تعداد زنان دنیا جواب هست. قطعا آن شئ توی ذهن شما نیست، حتی وقتی با قوانین سخت‌گیرانه زندگی کند. و چه کار طاقت‌فرسایی است اثبات انسانِ برابر بودنِ زنان، برای کسانی‌که دنبال استدلال منطقی نیستند و مغلطه می‌کنند.

۱۳ مهر ۰۱ ، ۰۹:۴۶ ۴ نظر
دامنِ گلدار

تاریخ می‌خوانم

حکومت ساسانیان رفت، حکومت عرب‌ها آمد. حکومتی که برق‌آسا از جمیع ارزش‌ها تهی شد و تبدیل شد به حکومت بد؛ و حکومت بد، حکومت "فساد - ستم - فقر - فشار"، واکنش‌های گوناگونی را در فرد، در مردم، و در ملت  برمی‌انگیزد؛ گوناگون و متفاوت. 

نظام و حکومت بد می‌تواند در فرد ناامیدی بیافریند، و دل‌زدگی، و خستگی و بیزاری، و تمایل به‌دنیای دون را به دنیاداران دون سپردن، از همه‌چیز بریدن و کنج خلوت و اعتیاد و انحطاط روح را برگزیدن: یاس تا حد مرگ. 

نظام و حکومت بد، در مردم اما نمی‌تواند چنین حالتی ایجاد کند و به آن دوام ببخشد. مردم ممکن است که در لحظه‌هایی دچار یاس و سرخوردگی بشوند اما این لحظه‌ها ماندگار و مقاوم نیستند. از پی ناامید‌های کوتاه‌مدت، امید می‌آید و حرکت و دل‌بستن و نقشه کشیدن و به آینده نگریستن. در اعتقادات و احساسات مردم نوعی سیال‌بودگی حس می‌شود - به‌زیان ستم. 

اما ملت، ناامیدی نمی‌شناسد؛ هرگز خسته نمی‌شود، رها نمی‌کند، تسلیم نمی‌شود و دست از مبارزه - مبارزه به صدها و هزاران صورت غیرقابل پیش‌بینی- نمی‌کشد. ملت، از آنجا که پدیده‌ایست تاریخی و نه اجتماعی، هیچ اجتماع و جماعتی هم او را دلسرد نمی‌کند. ملت به دور نگاه می‌کند؛ به ارتفاع، به رفعت. به‌همین دلیل است که نمی‌شود ناامیدش کرد. چراکه حکومت‌ها خود به‌آنجایی که نظرگاه ملت است دسترسی ندارند که بتوانند تخریبش کنند. ملت‌ها برای پذیرش هرآنچه که مغایر با امکان وصول ایشان به‌سعادت باشد پدید نیامده‌اند. این است که سرانجام و همیشه بر حکومت‌های بد غلبه می‌کنند، و کرده‌اند، و گفته‌اند که هرکسی پنج روزه نوبت اوست، و زمانی، عاقبت، از آنجا که "میزان، رای ملت است،" حکومت‌ها و نظام‌های ملت‌ها پدید می‌آید و جهان، جهان آسوده‌یی می‌شود. 

حکومت‌های بد غالبا فرد و افراد را می‌بینند و ندرتا مردم را؛ اما ملت را هرگز رویت نمی‌کنند. به‌همین‌دلیل هم دل خوش می‌کنند به‌ناامیدی و سرخوردگی و ولنگاری و بی‌اعتقادی افراد، و مطمئن می‌شوند این دل‌بریدگان تارک دنیا، هرگز هیچ حرکتی بر ضد حکومت بد نخواهند کرد. تلو خواهند خورد و نق خواهند زد و به‌شرایط موجود، رضا خواهند داد. و یا، حکومت بد، نهایتا، خیلی که زاویه‌ی دید یازی داشته باشد، مردم را می‌بیند در مواج‌بودگی‌شان و دلنگان‌بودن گهگاهی‌شان. می‌گوید اینها را می‌شود بازی داد، از این‌سو به آن‌سو کشیدشان، مسخره‌شان کرد و دستشان انداخت؛ و دائما از امید به ناامیدی و از ناامیدی به امید سرشان داد. مردم آلت فعلند، نه‌چیزی بیشتر. 

حکومت‌های بد اما نمیدانند که ملت‌ها که رسوبات عظیم تاریخی را در بستر اعتقادات و آرمان‌های خود دارند، حتی اگر به‌ظاهر خالی و خشک و ناامید باشند، در درون چه آتشی می‌سوزانند. و در این حال قضیه به‌عکس می‌شود: حکومت‌های بد ملت‌ها را نمی‌بینند، ملت‌ها افراد را نمی‌بینند و در جریان سرخوردگی‌ها و دل‌مردگی‌های ایشان قرار نمی‌گیرند. ملت‌ها افراد مایوس را مانند مورچه زیر پاهای غول‌آسای تاریخی خود له می‌کنند و پیش می‌روند؛ و چنین است که حکومت‌های بد همیشه غافل‌گیر می‌شوند و همیشه می‌گویند: "اصلا فکر نمی‌کردیم چنین حادثه‌ای پیش بیاید"، "ما فقط می‌دیدیم که یک عده هفته می‌گیرند، چله می‌گیرند، و سالگرد. این ظاهرا چیز مهمی نبود."

 

نادر ابراهیمی، صوفیانه‌ها و عارفانه‌ها، فصل اول بخش ۴.

قابل مطالعه از طاقچه بی‌نهایت

۰۶ مهر ۰۱ ، ۰۰:۳۴ ۱ نظر
دامنِ گلدار
دوشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۱، ۱۰:۱۸ ق.ظ دامنِ گلدار
آنکه فکر می‌کند و آنکه

آنکه فکر می‌کند و آنکه

باز هم اشتباه شده، کاملا تصادفی! اشتباه باتوم توی سر مردم خیابان می‌خورد و اشتباه آدم‌ها کتک می‌خورند. دوباره تاریخی که ما در آن زندگی می‌کنیم اشتباه است و شما باید ویرایشش کنید. دوباره باید دیوار گوشتی در میدان‌ها بسازید و پیامک‌ و اینترنت و هر راه ارتباطی را ببندید. مثل همیشه در گوش راست ملت بخوانید چپ دشمن است و در گوش چپ بخوانید راست بی‌ناموس است. مثل همیشه صبر کنید تا اوضاع آرام شود، شگفتا که نسل از پی نسل آرام نمی‌شود. افسوس که هر دم به تعداد آنها که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند می‌افزایید. نمی‌ترسید از سرانجام کار؟

البته که بسیار هراس دارید، وگرنه چرا ضرب و شتم؟ چرا نفرت‌پراکنی؟ چرا بی‌سیاستی و این‌قدر آشکارا و در روز روشن آستین به‌خون آلوده‌کردن؟ چرا بچه‌های کشور خودتان را کشتن؟ چرا ضدشورش را به جنگ با دختران واداشتن؟! البته که می‌ترسید. 

هر گلی که پرپر کنید، هر پدر یا مادر دلسوخته و هر فرزند جوان چشم‌انتظار روشنایی را که می‌کشید یک قدم به آخر این خط نزدیک‌ترید. یک درجه دستتان بیشتر پیش مردم باز میشود و حتم دارم دل‌های بیشتری را می‌شکنید. دوستانی را از هم جدا می‌کنید و شک بسیار و سوال‌های بسیار پدید می‌آورید. روزی با دروغ‌هایتان از درون ترک برمی‌دارید چون هر کدام از ما می‌تواند فکر و تحلیل کند. این امید من است، ما فکر می‌کنیم و شما نه.

۰۴ مهر ۰۱ ، ۱۰:۱۸ ۰ نظر
دامنِ گلدار