می‌نویسم و منتشر می‌کنم و بعد پیش‌نویس. پیش‌نویس‌های دیگری هم دارم. اما چرا؟ 

یک بار استادم از قول دوست خارجی تعریف می‌کرد که ایرانی‌ها را چون احساسی‌اند دوست ندارد. در کل در مقایسه با غربی‌ها ما قدرت نقد و منطق را کمتر وارد تصمیم‌گیری و رفتارهایمان می‌کنبم. شیوه‌ی رویکردمان جور دیگری است. 

به هرحال، انقلاب و خیزش امروز در این مقطع سرشار از هیجان و احساس است و تنها چیزی که من نمیخواهم نتیجه‌گیری زودهنگام است از سرانجام آن. جان و جوانی هزینه داده‌ایم فقط و فقط برای روشن شدن فکرها. از هیچ‌کس توقع نیست که یکباره تبدیل به یک مبارز خیابانی شود. همان‌طور که آنها که بیرون آمدند و بازداشت و شکنجه و کشته و اعدام شدند هم، آدم‌هایی خیلی خیلی معمولی بودند، هستند، خواهند بود. فقط به حکم حاضر بودن و ابراز جسارت و آمادگی فیزیکی آن‌جا به متن داستان پیوسته‌اند. و چه‌بسا از بد حادثه و ناغافل.

نوشتم:

نفهمیدن و نپذیرفتن و انکار کردن واقعیت از طرف کسی که فکر می‌کند این بچه‌ها اغتشاشگرند، بدتر و منزجرکننده‌تر از درد اعدام شدن جوانه‌های بی‌گناه ایران است. 

بیگانگی با انسانیت، بی‌اهمیتی به اجرای عادلانه‌ی قانون، و این مستی تمام‌نشدنی‌ از قدرت مطلق و بازی با جان آدم‌ها به هرقیمتی، خیلی خیلی بدتر است از درد اعدام. 

و از هیچ‌کسی که نمی‌فهمد، انتظار ندارم که در آنی بفهمد. اما البته انتظار دارم حرمت زندگی را نگه دارد، برای عدالت و اجرای عادلانه‌ی قانون اهمیت قائل باشد، و حتی اگر صبح تا شب به کار خود مشغول است، مثل دست راستی که با وجود دست چپ شکسته کار می‌کند، به درد داشتن و سختی این شرایط گواهی بدهد. باور کنید این هم بخشی از این دگردیسی است.

نوشتم:

اعدام‌ کنید یا نکنید. این بچه‌ها که جانشان را گذاشته بودند کف دستشان تا حقیر و خوار فریادشان را فرو نخورند. اگر به من بود هیچ‌وقت نمی‌گذاشتم فدا بشوند، فدای چنین تاریکی جانکاهی. چنین خیمه‌شب‌بازی مسخره‌ای که هیچ بند و قانونی ندارد. میلی و فرمایشی آدم می‌کشد و تجاوز می‌کند. اما این حق بر گردن شما انکارکنندگان است.. بفهمید. یک بار برای همیشه بفهمید که طرف اشتباه ایستاده‌اید اند.

(و بعد تمام پارگراف را از دوم شخص مجهول کردم:)

و با این همه رد خون، اطمینان از این امر به عقل چندانی نیاز ندارد. حداقل آن، تصدیق‌ِ در خاموشی و بدون محاکمه و بی‌ارتباط با اتهامشان (که هرگز ثابت‌نشده‌) تاوان دادن است. نیکوکار، خیّر، ورزشکار، کارآفرین، حامی، محروم، و حتی رزمنده‌اند. حداقل وانمود نکنیم همه چیز خوب و ردیف است. که سنگینی این گناه تا همیشه بر گردن تاریخ ماست. که دست کم می‌فهمیم که اشتراکی داریم، پشت هم را داریم، برای جان همدیگر ارزش قائلیم. ظلم شرط و کمتر و بیشتر ندارد، ظاهرش عوض می‌شود ولی باطنش نه. دست کم از رنج و دردی که می‌کشیم امید و هم‌دلی زاییده شود نه آواز تفرقه‌آمیز مرگ. 

 

هر سمتی که می‌ایستیم، بیاییم از حق زیستن انسانی دیگر به راحتی عبور نکنیم.