سلام خاله پری جانم، حالت چطور است؟ حال هیچ کدام ما چندان خوب نیست ولی اگر تو بهتر شوی همه بهتر میشویم. قوی باش. از دیروز چند بار به این فکر کردم که اینکه گفتی اگر عموجون نبود چکار میکردی چقدر امید و عشق به زندگی درش نهفته است. شاید وقتی که فکر میکردیم تو با آن همه نظافت و دقت و به جان خودت زدن زندگی را برای خودت سخت میکنی اشتباه میکردیم. تو همان زندگی را آنقدر دوست داشتی و داری. برگرد عزیز من، برگرد. اینجا جایت خالی است، برگرد. 
دیروز سی‌تی آنژیو را نگرفتند. جلالیان، دکتر بی‌تجربه که با بدشانسی تشخیص غلط داد و آنقدر زمان را باعث شد از دست بدهیم، گفت شاید این باعث شود فشار مغزت بالاتر برود. دکتر جراحت دکتر قدسی اما توصیه کرده که حتی‌الامکان امروز انجام شود و مامان که صبح به آی‌سی‌یو زنگ زد گفتند هماهنگ شده. حالا منتظر هستیم که سی‌تی را بگیرند. 
فکر میکنم از دو روز پیش که سطح هوشیاری‌ات پایینتر آمده تشخیص اینکه در چه حالتی هستی برای دکتر سخت شده. نیاز دارد به مشاهده منظم، ولی تو چند تا عکس‌العمل متناقض نشان داده‌ای شاید، نمیدانم. روزهای اول به حرفها و اسمها عکس‌العمل داشتی اما این دو روز با محیط ارتباطی نداری، چشم یا دستت ممکن است تکان بخورد، و میگویند لوله ساکشن توی دهن هم اذیتت میکند و آب دهانت هم قورت میدهی. خبر خوشی که من را امیدوار کرده این بود که از 26 تا تنفست در هر دقیقه 20 تا مال خودت و 6 تا از دستگاه است. نگران بودم چون خوانده بودم اگر مرگ مغزی اتفاق بیفتد دیگر نمیشود نگاهت داشت. خوشحالم که مغز مهربان و ظریفت زنده است. فکر میکنم جواب سی‌تی بگوید که مغزت چقدر توانایی دارد، و من امیدوارم دکتر بگوید آسیبی که به مغزت رسیده آن را در وضعیت حداقل هوشیاری قرار داده، که بعد امیدوار باشم که تا 12 ماه وقت هست تا تو بتوانی قدمهای کوچک پیشرفت را با پشتکار و عشقت به زندگی برداری و خوب شوی. اگر هم بگویند در حالت زندگی نباتی هستی باز هم میتوانی جزو آن موارد نادر باشی که برمیگردند، نه؟ به خاطر اینهمه آدمی که در حقشان خوبی کردی، دوستت دارند، از آشنا و غریبه و دور و نزدیک، مگر نه؟ 

دیروز یاد درس فارسی دبستان افتاده بودم، شاید کلاس سوم. آنکه قوانین راهنمایی را داشت. خانه شما بودم، چقدر برایم سخت بود. یادت هست تو کتاب خواندن را یادمان دادی؟ یادت هست روخوانی من چقدر بهتر از سها بود؟ او که اصلا بچگی کتاب نخواند، بسکه شیطان بود! یادت هست پرسیدم خاله پری خدا چیه؟ گفتی خدا یه تیکه نوره؟ یادت هست تو بودی که آیت الکرسی را یادم دادی؟ چقدر آیه آخرش برایم سخت بود، آنجا که میگوید خدا کسانی که ایمان آورده‌اند را از تاریکیها به سمت نور هدایت میکند، به سمت خودش، به سمت تکه‌های نور. خاله پری خدا چیه؟