دلم میخواست یک جایی بود وارد میشدم و به من صاف و ساده میگفت چه جاهایی‌ام سالم است و چه جایی بیمار. چه کارهایی کنم که بهتر شوم. یک آدمی حکیم مانند. 

حالا با این همه فلوشیپ و بورد تخصصی، اول آدم باید خودش تشخیص بدهد پیش کدام نوع دکتر برود. این قسمتش آنقدرها هم بد و مشکل نیست. مسئله اصلی این است که در مطب آن دکتر فرضی و متخصص هم فقط معایناتی در محدوده‌ی همان تخصص انگشت سبابه روی تو انجام می‌شود. اگر انگشت سبابه و انگشت کوچکه با هم درد بگیرند، متخصص شما فقط می‌تواند آزمایش بدهد و دارو برای اینکه انگشت سبابه‌تان  خوب شود، برای انگشت کوچکه بفرمایید متخصص انگشت کوچک را ببینید. البته صبر کنید، صبر کنید، ما توی این کلینیک متخصص هردویش را داریم، کافی است یک وقت دیگر بگیرید، به همین سادگی. خبر خوب اینکه انگشت سبابه‌تان هیچ مشکلی نداشت. سالم سالم است.

پ.ن. 1: از آقای کیانی شنیده‌ام که در گذشته  رسم بوده که وقتی به دیدار بزرگی یا حکیمی می‌رسیدند، از او خواهش میکردند که: "من را نصیحت کنید،" و همان برایشان حکم تحفه و یادگاری داشت که در زندگی به کار ببندند. حالا وسط این تشخیصهایی که حداقل دو پزشک داده‌اند که مشکلات جسمی من (سردرد و درد عضلات و از خواب پریدن) ریشه در استرس و شرایط ذهنی دارد، اینجا جای یک عالم و حکیم را خالی کردم که بروم ببینمش و یک راهنمایی، فقط یک راهنمایی کند من دلم آرام بشه.

پ.ن. 2: به فرض هیچ حکیمی دم دست نباشد، آدم همیشه می‌تواند برود سعدی و حافظ و مولانا بخواند، کتاب خوب بخواند، با آدمهای خوب هم‌صحبت شود، به طبیعت برود، و خلاصه دنبال حرفهای خدا بگردد از زبان آفریده‌هایش.

پ.ن. 3: همیشه کلید و راه حل همه چیز توی دل است، اصلا یک چیزی است این دل نمیدانم چطور چیزی.