دیشب قسمت شد کلیپی از شعر "دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟" حسین پناهی را، اول با اجرای جناب چاووشی بعد با دکلمه‌ی خودش ببینم. ضمن احترام به همه کسانی که آهنگهای محسن چاووشی و صدای سوزناک و خشدار ایشان را دوست می‌دارند، من اعتراضی دارم فقط به سبک خوانش و اجرای این شعر. اعتراف میکنم که من هم تحت تاثیر جنس صدای خواننده (نه البته چاووشی) موقع گوش دادن به آهنگ قرار میگیرم. ولی نه در شرایطی که شعر یا اهنگ خراب شده باشه.

اگر اجرای حسین پناهی را گوش کنید، میبینید که کل شعر شبیه به یک داستان و مکالمه هست که شاعر با لحنی گلایه‌مند، و در عین حال حیران و متعجب، داره دنیا رو از دید خودش نقد میکنه. این اجرا خیلی شبیه به کاری هست که بازیگر تئاتر انجام میده، یعنی شما تغییر لحن، تغییر مخاطب، فلاشبک به گذشته و مرور خاطرات (مثلا قسمت عموزنجیرباف) رو خیلی راحت می‌تونید از این دکلمه دریافت کنید. هرچی که مکالمه جلوتر میره شما هم تمرکزتون روی بحث بیشتر میشه و بهتر دنبالش میکنید. درست مثل بچه‌ی کوچولویی که از مدرسه برگشته خسته و داغون و عصبانی. در رو که به رویش باز میکنین یک بند و تندتند شروع میکنه به غر زدن و شکایت کردن و وسطش تکرار کردن چندباره‌ی حرفهاش، و شما به زحمت می‌فهمید اولش چی میگه ولی آخرش درست همونجاهایی که دیگه نمیتونه تحمل کنه و بغضش میترکه، تازه میفهمین که از چی ناراحته*. حتی به گریه افتادن هم در اجرای حسین پناهی هست. 

من تنها آدمی نباید باشم که این حس رو میگیره. اون اجرای حسین پناهی خیلی راحت میتونه ما رو سوار چنین موجی کنه و یک سفر ببره توی این فضا. این چیزی هست که نشونه و دغدغه‌ی آدمهای مدرنه، این اجرایی هست که میتونه به شعر جون بده و مفهومش رو چندبرابر برای شنونده برجسته کنه**.

حالا اجرای محسن چاووشی. من آدم مناسبی نیستم که بگم چه حسی بهم دست میده، چون آهنگ و خواننده هیچکدوم رو دوست ندارم. اما تو رو بخدا قضاوت کنین. یک قسمت شعر مثلا هست: 

تازه داشتم میفهمیدم که فهم من چقدر کمه، اتم تو دنیای خودش حریف صد تا رستمه

این اظهار شگفتی است از ساز و کار دنیا. این یعنی حال کردن با خلقت، یعنی لبریز بودن از زندگی. بعد محسن چاووشی این رو با لحن آهنگ فندک تبدارش میخونه. خب نکن! آدم گوش میده دلش میگیره چون فقط با صدای سوزناک ایشون میشنویم "حوصله هیچکسی رو ندارم..جواب زنده بودنم مرگ نبود.. این دل پرخون ولش..گفتی ببند چشاتو وقت رفتنه.." و همینطور بگیرید برید تا آخر. 

و در میانه‌های آهنگ با چرخش خارق‌العاده ریتم روبرو میشویم که مثلا قراره نقطه‌ی اوج باشه: "اومدی حیرونم کنی.." همینطور تغییر لحنش روی قسمت عموزنجیرباف خیلی مصنوعی و بیربط بود، انگار یکدفعه یک آهنگ دومی توی آهنگ قبلی میکس شد. 

قصد من خراب کردن یک شخصیت نیست و فقط کارش رو نقد کردم. اگر دوست دارین با صدای چاووشی گریه کنین و غصه بخورین، اون به جای خود. ولی یادتون باشه شعری که میخونه (و شاید شما هم زمزمه‌اش میکنین) ممکنه اصلا گریه‌دار با مفهوم بدبختی و بیچارگی و گذاشتی رفتی و اینها نباشه. اگر دنبال مدرن و امروزی هستین، یادتون باشه حسین پناهی ممکنه خیلی مدرن‌تر از چاووشی از آب در بیاد. 

پ.ن. بیشتر دلم میخواست به عنوان فکر کنم تا به متن نوشته! :))

*: مثلا از این ناراحته که قرار بوده سه نفر رو از کلاس انتخاب کنن برای مرحله دوم مسابقه علوم، حالا یک نفر رو انتخاب میکنن و ایشون دوم شده :)
**: این سبک اجرای شعر به Slam Poetry معروف هست، نمیدونم معادل فارسی داره یا نه، شاید بشه گفت دکلمه‌ی تئاترگونه!