میدانم که اگر حالا این پست را تکمیل نکنم، دیگر فرصتی نیست. پس مغتنم میشماریم این زمان بیخوابی را. اصلا عشق است کاری که آدم بخواهد از خوابش برایش وقت بتراشد.
میخواهم عبارت to be hooked را به مولانا ربط بدهم. آنجا که میگوید آب کم جو تشنگی آور بدست / تا بجوشد آبت از بالا و پَست. این شعر مثل پتکی بر سرم فرود آمد، وقتی که استاد راهنمایم سر تقلای من روی پروژهی دکترا مصراع اولش را خواند و انتظار داشت بقیهاش را بلد باشم. همان است که قبلترها در مصاحبهای از یک روزنامهنگار که از کار سادهی ترجمه در نشریهای محلی بدون اطلاع از آینده و صرفا بخاطر پر کردن وقت تابستانه شروعش کرده بود، خوانده بودم که به اصلاح خودش he was hooked. یا همان حالتی که آدمها وقتی غرق کاری هستند زبانشان از لب میزند بیرون (مثل تصویر آخر در اینجا)، انگار دارند غذای خوشمزهای میخورند.
این یعنی عاشق شدن تا جایی که به دام کار یا سوژه یا هرچیزی که قلاب انداخته برای شکار تو میافتی و تمام. البته، من از این تیپ عاشقیها زیاد کردهام. تنها مشکلش این است که هربار لبزخمی و بیبهره از معشوق، خام طعمهای شدهام و باز رها کردهام.
اینطور آدمی واقعا نیازمند پتک مولانا است، نه؟ بدون شک. البته عطار هم توضیح میدهد که چطور از پلهی اول عشق میتوان به پلهی هفتم رسید، اما خب، سیمرغ خیلی عارفانه و تمثیلی است. مولانا خیلی بیتعارفتر و کاربردی حرفش را میزند، بجای آنکه در جستجوی آب باشی، آنهم از روی سیری و سرگرمی، باید تشنه باشی. آنوقت آب را حتی شده از زیر سنگ هم پیدا میکنی. تشنگی چیست؟ علاقهی مفرط به شناخت، سؤالهای پیاپی، ایدههای متعدد، تصور و تخیل بیاندازه، و هرچیزی که در خودش خلوصی داشته باشد برای رسیدن به آب. وگرنه چرا آب نصیب کسی شود که تشنه نیست؟ (بله بله، آب بسیار منصفانه و معقول عمل میکند.)
گویا باشد یا نه اینها فکرهایی بود که وقتی قلاب را میکشیدم در ذهن داشتم. دریایی پر از سؤال، و انسانی که قلاب جوابهایش او را بدون اینکه محتاج به عینکِ کتابها باشد، به سمت حقیقت میکشاند. یا شاید کتابخانهای که از جوابهای او میجوشد و بالا میرود:
این روزها سعی دارم تمرکزم روی کار را با پرسیدن سؤال از خودم زیاد کنم. خوبیاش این است که مجبور میشوم برای پیدا کردن جوابها ارتباطم را با همکارها و نگاهم را به امکاناتی و کارهایی که در اینباره انجام شده بیشتر کنم. خیلی متفاوت است با روش سابقم که همیشه فکر میکردم راه حل مسئلهای که به من داده شده در دست کسی است در یک جایی، شاید غول خفنی، که ظرف سه ثانیه جواب را پیدا میکند، و بنابراین هیچوقت با سطح دانش من یا در زمان محدود قابل حل نیست! باشد که از هیچ قلاب بسازیم!