تئاتری بودم که بخاطر آنکه هنوز اینجا و در این شهر روی اجراست و نمیخواهم نظر شتابزده‌ای به حاصل کار تیم تلاشگرشان بدهم، نامش را نمی‌نویسم. از یک نمایشنامه‌ی آمریکای جنوبی اقتباس شده بود ولی نسبت صحنه‌های احساسی و اجرای روابط خصوصی بین بازیگران مرد و زن به صحنه‌های جدی خیلی زیاد بود. به نظر من آمد این یک درجه‌ی آزادی است که اجرای تئاتر در خارج کشور در اختیار مجموعه‌ی بازیگران و کارگردان قرار می‌دهد. قبل از این هم یک تئاتر دیگر اینجا اجرا شده بود با بازی بهنوش بختیاری و احسان کرمی، که فکر کردم زبان و اجرایش مبتذل است. معمولا در این موارد سریع به من برمیخورد چون فکر میکنم محتوا و دغدغه‌ی اصلی را با شلوغ‌کاری‌های جنسی و شوخی و طنزهای وقیح، از دسترس مخاطب دور کرده‌اند. این مورد اخیر هم همین حس را برایم تداعی کرد. 

چند ساعت بعد از پایان‌ اجرا،  گشتم دنبال نسخه‌ی اصلی نمایشنامه (ترجمه‌ای از آن به انگلیسی) که ببینم آیا واقعا این نوع پرداخت مربوط به متن است یا ذوق کارگردان؟ تلاش ناموفقی بود، ولی متوجه شدم روی پوستر نوشته: تماشای این نمایش برای گروه سنی زیر هجده سال توصیه نمی‌شود. پس با این حساب حداقل هجده سال زندگی من گم شده، چون ظاهراً از اجراهای بالای هجده سال لذت نمی‌برم و مثل یک نوجوان حساس و شکننده‌ام.

شاید هم این اتفاق‌ها فقط نویزی است در روزهای ما. من که درستِ خودم را میدانم، آنها هم که به زعم خودشان تلاش برای کارِ درست میکنند و کلی طرفدار و آدم هم که لذتش را بردند، و شما هم، بالاخره شنونده‌اید و مسئولیت شناخت خوب از بدِ نسبیِ خودتان بعهده‌ی خودتان. فقط میماند پرتقال‌فروش را پیدا کنیم. آدم عاقل هم که بخاطر پرتقال‌فروش ذهن خودش را مشغول نمیکند، نه؟ فقط می‌تواند برود داستان را گیر بیاورد و بخواند و از نو تعریفش کند. خانمها، آقایان، به افتخارش.