ساز میزدم، دستگاه نوا، تا آمادهی خلوت و نوشتن شوم، تا بفهمم در فکرم چهها هست. کلافه و گیج و گم. شاکی از خوب نبودن و کم بودن. اتلاف عمر و زمان. در این میان خبری را به اشتراک میگذارم، نوا: نگرشی بر غم در موسیقی ایرانی، کنسرت پژوهشی مجید کیانی 25 مهر موزهی موسیقی ایران. من این آلبوم از استاد را داشتم؟ به یاد نمیآورم. لابد داشتهام. خیلی وقت است که کنسرتهای پژوهشیاش را ندیدهام. با رجوعی به حافظه اما میدانم که استاد یک پژوهش داشته دربارهی محرم و امام حسین و نوحهها که دربارهی غم مثبت صحبت میکند. غمی که موجب خمودگی و حالات تخدیری نمیشود. که دائم بر سر خودت بزنی و شکایت کنی و دنیا را تیره و تاریک ببینی و فکر کنی همهچیز به آخرش رسیده. غم مثبت یعنی حرکتی رو به بالا، یعنی معراج، دردی که باعث شود پی درمان بگردی، فکر کنی، از جا بلند شوی و در خودت نپیچی. آنجا استاد یک مثال هم دارد دربارهی اشارههای لحن، اشارهی رو به بالا و اشارههای رو به پایین. اشاره یعنی آوای آخر کلمه را چطور تمام میکنی، میخوری و محو میگویی یا یا هیجان و نتی از همان درجه یا بالاتر از آنچه کلمهات را شروع کردی؟ اینطور تصور کن که بخواهی بگویی خستهام. میتوانی محکم ولی آنطور که در پس چینهای چشمت و گرهی ابروانت خوانده شود بگویی خستهام. میتوانی جنگجویی را تصور کنی که همزمان با "ام" نیزهاش را محکم میکوبد به زمین. خستگی با قدرت، شکایت همزمان با آمادگی برای حمله. میتوانی هم برعکس، یکجور بگویی خستهام که همراه ناله باشد، ضعیف و کمحجم و فروخورده. اولی غم مثبت و سازنده است و دومی غمی مخدر و منفی و سطحی.
داشتم میگفتم، مثال اشارههای بالا و پایین.. استاد یک نوحه پخش میکند که نوحهخوان اشارهاش رو به پایین است، و بعد مردم بخش تکرار نوحه را درست میخوانند، با اشارهی رو به بالا، و میگوید این نشانهی خرد جمعی است، حتی اگر یک نفر هم اشتباه کند، گروه درست میخواند. بعد یادم اقتاد از جلسات کلاسمان، که کسی تلفنی هماهنگ کرده بود و قرار بود بیاید چند آلبوم از موسسه را خریداری کند. رسیده بود و در مجتمع که همیشه باز بود (اما به ظاهر بسته) مچلش کرده بود. زنگ آیفون را زد، استاد خودش گفت بالا بیاید، باز هم دوزاریاش نیفتاده بود و همانجا مانده بود و دست از پا درازتر برگشته بود و دوباره تلفن زد که درتان بسته بود. استاد کلافه شده بود و نگفت ای وای ببخشید شرمنده شدم چه و چه. بهجایش یک چیزی در مایهی آدم کلهاش را هم باید گاهی کار بیندازد بعد از تلفن خطاب به ما گفت و همه خندیدیم. تواضع و فروتنی و تعارف، همانقدر نکوهیده است که غرور و خودبینی.
و اینجا فکر کردم که یک آدمی که خجالتی باشد و برایش بازی به هرجهتی معادل جهت دیگر باشد، فکر کند که هیچچیزی نیست و شک کند که حتی در موسسه هم به رویش بسته است و شش طبقه با چند آلبوم که به خاطرش دویده تا این سر شهر فاصله داشته باشد و دست خالی برگردد، تا همیشه دست خالی خواهد ماند. متوجه شدم که این غمی که بر ما چنبره زده همان مخدری است که به ته چاه نشانیده مرا و میگوید راهی نیست. بعد فکر کردم که آن خرد جمعی، وسط این روزها و احوال من کجاست؟ این حرف ایدهآل و حکیمانهی استاد که پر است از اعتماد به جهان و نیکی و همبستگی، کجاست. غیر از این است که باز دور از گروه افتادهام؟ غیر از این است که حتی جدا از بهانهی موجودی اجتماعی خلق شدن، بهخاطر آن حرکت رو به بالا، حمایت جمعی، خردورزی، و از دست ندادن نقطهی اتصالم به دنیای خارج، باید در گروهی فعال باشم؟
نه، این تشنگی بیخود نیست. چنین نوایی غمگسار است و راهگشا. هرچند که من ندانم کنسرت پژوهشی استاد دربارهی سهگاه و چهارگاه و محرم و تعزیه است یا دستگاه نوا. استاد همیشه در برابر تمایل هنرجوها برای آغاز از دستگاه نوا مقاومت میکند: نوا درکش سخت است، بهتر است از شور شروع کنی. شاید همین غم نواست که گولزنک است و استاد نمیخواهد حواس ما به جای واژهچینی و ادای درست جملات، برود پی حالات لطیف آن. آنطور که در دستگاه شور هم شادی بر کف زمین نریخته و نغمه نمیرقصد.
شاید خواستید شرکت کنید. بلیط مثل همیشه باید در محل و در روز اجرا موجود باشد.
آدرس: میدان تجریش، خیابان شهید ابراهیم دربندی (مقصودبیک سابق)، بعد از سه راه تختی – خیابان موزه- نبش کوچه نیلوفر – پلاک 9.
گفتم تو این دنیا کی غیر از من صبح به این زودی پست میذاره! :)
من اگر تونستم شرکت میکنم ولی به شرطی که اومدم درها بسته نباشه :)