قرار است وقتی دیگر بازگردیم به این روزها و بگوییم جانها دادیم، اما بر نادانی غلبه کردیم. به زور بازوی نحیف خودمان از خودمان محافظت کردیم. قرار است به لالاییهایمان اضافه شود، به آهنگِ زمزمههایمان، به رویاهایمان، هنرها، فیلمها، و تاریخنگاریهایمان هم همینطور. آرامش هم به شکل عجیبعادلانهای در آیندهی همهمان دستنیافتنیتر از قبل شده، چه برای روزمزد، و چه تاجران جهانمان. شاید ویروس در دنیای کنونی ما درونمایهای کهنه و نخنما باشد. همان داستان بیکششی که آدمها، بخصوص مردِ عملها و شیر زنها، وقت فکرکردن به آن را ندارند.
اما روی دیگر سکه فریاد میزند که ویروس تهدیدی است برای فراموشی و بیخیالیِ حاصل از رفاه در این دنیای مدرن. تلنگری برای من که بفهمم چشم در چشم شدن با مرگ چهمزهایست؟ اتلاف وقت و از دست دادن آن لحظاتِ فارغ از نگرانی چه قیمتی دارد؟ ویروس انگار همهچیزِ ما را، مثل خودمان _ آدمهایی از جنس من یعنی،_ مدرن و حتی پستمدرن کرده. آدمهایی تبدیلشده به کاریکاتورهای اغراقآمیز، همراه با فراموش کردن آنکه برای چه کار میکنیم یا زنده هستیم. همین ویروس نیموجبی دنیا را برایمان شکسته و هزارپاره کرده: میشود یک آن از جریان زندگی جاری افتاد بیرون و در دنیایی دیگر فرو رفت، همهچیز را بازیچه یافت و بعد گیج و مبهوت از واقعی یا خیالی بودن آن تصویرها، به نشخوار کردن وضع قبل ادامه داد. اینچنین تمام آنها که مست خواب و حواسشان بهکل پرت است را به باد مسخره میگیرد، چون برای نجاتشان هیچ راهی نیست جز همین کاریکاتور بزرگنما و غلیظ. توجه ما غافلان هیچجور دیگری به اصل موضوع جلب نمیشود.
و زیبا اینکه در دل این پوستهی پرفریب و نیرنگ و فراواقعی و در طلب توجه، راهکار قهرمان بسیار ساده و سنتی است، دستهایت را خوبِ خوب بشور. خانه بنشین، جلوی عطسه و سرفههایت را با آرنج بپوشان، مایعات زیاد بنوش، احتکار نکن، و ازین دست. بله قهرمان، زندگی را پیش از این بیخود پیچیده کرده بودی. بله قهرمان، همههمینقدر قهرمانند که تو، هیچکس بهظاهر شاخِ غولی نمیشکند، ولی وجودش برای این قهرمانی دستهجمعی نیاز است. حساب کن یک عده قهرمانِ دستشسته و آگاه لازم است تا مراقب خودشان، اطرافیانشان و پخششدن ویروس باشند تا در حد امکان یک عده قهرمان متخصص و روپوشسفید کارشان از اینکه هست سختتر نشود، که در نهایت قهرمانهای دیگری که بویی از آن رفاهِ خوابآور نبرده بودند، یا اوضاعشان بیریختتر از آن است که بتوانند دسترویدست بگذارند و منتظر رفتن ویروس شوند نجات پیدا کنند. آنها قهرمانهایی هستند ناشناخته در دنیایی که از خیالات من سخت دور است.