دریایی در میانه‌ی خشکی‌هاست، دریایی‌ در دامان باد و برگ‌های درختی سر به آسمان کشیده.

صدا صدای خودش است، اما این دریا همان دریا نیست.

صدای دریا را باد رهگذر با‌ برگ‌برگ درخت بلوط نجوا می‌کند، (فکر می‌کنی چندصدبار؟)،‌ بی‌خبر از آن که پچ‌پچه‌ها در گوش من آواز می‌شوند. نه‌نه‌نه، باد‌ خبر ندارد که من داستان دریا را شنیده‌ام و حالا از عاشقانه‌ی برگ و ‌باد سهمی دارم.

 صدای دریا آواز عشق است.