دری که بسته بود، دری که بسته ماند. مهم دری است پشت من، چهارلنگه باز. دری که باز ماند، فقط برای من.

نه‌ چشمِ دیدنی، نه فکرِ رَستنی، نه عشقِ جُستنی.

فقط همین «بستگی» است، بلای‌ جان ما،

که اهلی همین دریم، که صد دریغ، بسته است. 

چه فایده اگر سبوی خاطره از خیال ناب و روشن آن سوی در لبریز باشد؟ چه فایده اگر هنوز رد پایی زیر در جامانده باشد؟ من که حالا نسبت «وابستگی» را با بستگی این در کشف کرده‌ام: هرچه بسته‌تر، دام اسیری تنگ‌تر، خیال گول‌زنک نجات‌بخشش پررنگ‌تر.

مهم دری است پشت من، چهارلنگه باز.

 

 

+ خیلی وقتها که میخواهم به انگلیسی صفت یا فعلی که با اسم یا صفت یا فعلی دیگر بیاید را پیدا کنم، از دیکشنری collocation استفاده میکنم. به فارسی چنین مرجعی می‌شناسید؟ پیشاپیش شرمنده، بعنوان یک فارسی‌زبان انگار از ‌زمانی به بعد به اشتباه پذیرفتم که به واژه‌نامه و فرهنگ‌نامه آن‌هم از نوع معاصرش نیاز هرروزه ندارم. مدتی است ولی دارم :)