همین بس که ایراد دیگران را میبینم و بهطلب خودم میانگارم! تحمل و حساسیتم آنقدر پایین آمده که انتظار دارم و محلی نمیگذارم. کرکره را پایین کشیدهام، میدانم شاید که مدل دیگری چطور است و چون برای خودم دوست ندارم و انگار برایم مهم شده که نباید اینگونه باشد، از این غافل میمانم که نیم دیگر داستان هم آن است که من هم حال و هوای دلخواه دیگری را برایش ندارم. بعضی ارتباطها را نمیشود نادیده گرفت و شاید در همهچیز نباید دوست داشتن یا لذت بردن یا به هیجان آمدن و دلنشینی و هزار صفت زیبای دیگر را جست. بعضی ارتباطها را همینطور باید پذیرفت چون خلاف آن شایسته نیست، بگویم اخلاقی نیست و فعلا اثر پسماندش خودم را میخورد. اما من این نوع از «خود خواهی» را به آن «خودخواهی» اول ترجیح میدهم انگار. دوست دارم اینطور باشد.
سخت شد! من نفهمیدم!! :/