معلوم است که این روزها معمولی نیستند. اصلا معلوم نیست «معمولی» نسبت به چه چیزی یا چه وقتی؟ شاید روزهای خیلی بدی هم باشند از قضا. ولی من حداقل آگاهانه نمی‌خواهم زیر بار تهمت ناشکری بروم. مطمئن هستم و می‌بینم چیزهایی در این روزها هست که نسبت به خیلی روزهای قبل‌تر بهترشان می‌کند. برای همین باید گفت این روزها حداکثر و حداقل بهتر است معمولی باشند.

من آن‌قدرها هم حالم بد نیست، یعنی‌که امیدوارم این‌طور باشد. بد هم باشد نتیجه‌ی کارهایی است که می‌توانم انجام بدهم ولی نمی‌دهم. مدیر شلخته‌ای در درونم صاحب قدرت شده و هیچ‌چیزی سرجایش نیست. بگذار فکر کنم. درست است. اصلا برای همین اینجا هستیم مونا. آمده‌ایم یک برنامه‌ای بریزیم برای اجباری انجام‌دادن همین کارها. مرتب و منظم کردن محیط اطراف و موضوعاتی که بلاتکلیفند.

نمی‌دانم چرا باید این‌قدر زیادی حساس و پای‌بند به اصول و اخم و تخم‌آلود باشد یک نفر. اصلا به خودم مربوط است،‌ دوست داری میکروفنت را قطع کنم؟! خب یعنی چه انتطاری از زندگی داشتی،‌ اصلا چرا انتظار داشتی؟ درست است که اول‌ها به هیچ‌چیز فکر نمی‌کردم ولی می‌بینی که حالا همه‌چیز تغییر کرده. می‌بینی که سوار پله‌برقی شده‌ام. می‌بینی خلاف میلم بالا می‌رود و شاید پایین می‌آید و نمی‌دانم،‌ انگار این پله‌ها آن‌قدر عریض باشند که بشود هر کاری بخواهی رویش انجام دهی ولی باید این را هم بدانی که من هنوز به طی عرض پله وقتی که موتور بالا یا پایین می‌رود عادت نکرده‌ام. چه بسا این فقط یک فرضیه باشد. باشد!‌ اما آخر حرف من این است که چرا رها نمی‌کنی؟ شاید می‌کنم و باز برمی‌گردد؟

همیشه این‌طور نیست که آدم از نقطه‌ی الف،‌ گیرم که ته چاه، با یک وسیله‌ای قرار باشد برسد به بیرون چاه یا همان نقطه‌ی ب. بعضی وقتی‌ها در نقطه‌ی ج چشم باز می‌کنی که نه شباهتی به الف دارد و نه ب و تازه باید جستجو کنی که شرق و غرب ج به کجا می‌رسد.  زندگی با ایده‌آل‌ها باید خیلی خوب باشد.  زندگی بدون ایده‌آل‌ها بستگی دارد تجربه‌ی ایده‌آل را داشته باشی یا نه، ولی با علامت سؤال‌های زیادی همراه می‌شود. 

اما من دیگر زیر بار این حرف که کلید در درون من است نمی‌روم. این بار نه. حداقل در این روزهای معمولی می‌خواهم برای یک‌بار هم که هست کلید را بیرون خودم جستجو کنم. من لایق اعتماد خودم هستم.

من باز هم نفهمیدم چه می‌خواهی.

آمده‌ایم یک برنامه بریزیم برای این روزهای معمولی. بی خون و خونریزی. بدون اینکه موشکافی کنیم، دوره کنیم،‌ تو نخ چیزها برویم. بدون اینکه فکر کنیم،‌ حتی دل بگذاریم،‌ حتی عاشقی کنیم. آمده‌ایم که فقط از معمولی بودن این روزها کمی کم کنیم.