حکومت ساسانیان رفت، حکومت عربها آمد. حکومتی که برقآسا از جمیع ارزشها تهی شد و تبدیل شد به حکومت بد؛ و حکومت بد، حکومت "فساد - ستم - فقر - فشار"، واکنشهای گوناگونی را در فرد، در مردم، و در ملت برمیانگیزد؛ گوناگون و متفاوت.
نظام و حکومت بد میتواند در فرد ناامیدی بیافریند، و دلزدگی، و خستگی و بیزاری، و تمایل بهدنیای دون را به دنیاداران دون سپردن، از همهچیز بریدن و کنج خلوت و اعتیاد و انحطاط روح را برگزیدن: یاس تا حد مرگ.
نظام و حکومت بد، در مردم اما نمیتواند چنین حالتی ایجاد کند و به آن دوام ببخشد. مردم ممکن است که در لحظههایی دچار یاس و سرخوردگی بشوند اما این لحظهها ماندگار و مقاوم نیستند. از پی ناامیدهای کوتاهمدت، امید میآید و حرکت و دلبستن و نقشه کشیدن و به آینده نگریستن. در اعتقادات و احساسات مردم نوعی سیالبودگی حس میشود - بهزیان ستم.
اما ملت، ناامیدی نمیشناسد؛ هرگز خسته نمیشود، رها نمیکند، تسلیم نمیشود و دست از مبارزه - مبارزه به صدها و هزاران صورت غیرقابل پیشبینی- نمیکشد. ملت، از آنجا که پدیدهایست تاریخی و نه اجتماعی، هیچ اجتماع و جماعتی هم او را دلسرد نمیکند. ملت به دور نگاه میکند؛ به ارتفاع، به رفعت. بههمین دلیل است که نمیشود ناامیدش کرد. چراکه حکومتها خود بهآنجایی که نظرگاه ملت است دسترسی ندارند که بتوانند تخریبش کنند. ملتها برای پذیرش هرآنچه که مغایر با امکان وصول ایشان بهسعادت باشد پدید نیامدهاند. این است که سرانجام و همیشه بر حکومتهای بد غلبه میکنند، و کردهاند، و گفتهاند که هرکسی پنج روزه نوبت اوست، و زمانی، عاقبت، از آنجا که "میزان، رای ملت است،" حکومتها و نظامهای ملتها پدید میآید و جهان، جهان آسودهیی میشود.
حکومتهای بد غالبا فرد و افراد را میبینند و ندرتا مردم را؛ اما ملت را هرگز رویت نمیکنند. بههمیندلیل هم دل خوش میکنند بهناامیدی و سرخوردگی و ولنگاری و بیاعتقادی افراد، و مطمئن میشوند این دلبریدگان تارک دنیا، هرگز هیچ حرکتی بر ضد حکومت بد نخواهند کرد. تلو خواهند خورد و نق خواهند زد و بهشرایط موجود، رضا خواهند داد. و یا، حکومت بد، نهایتا، خیلی که زاویهی دید یازی داشته باشد، مردم را میبیند در مواجبودگیشان و دلنگانبودن گهگاهیشان. میگوید اینها را میشود بازی داد، از اینسو به آنسو کشیدشان، مسخرهشان کرد و دستشان انداخت؛ و دائما از امید به ناامیدی و از ناامیدی به امید سرشان داد. مردم آلت فعلند، نهچیزی بیشتر.
حکومتهای بد اما نمیدانند که ملتها که رسوبات عظیم تاریخی را در بستر اعتقادات و آرمانهای خود دارند، حتی اگر بهظاهر خالی و خشک و ناامید باشند، در درون چه آتشی میسوزانند. و در این حال قضیه بهعکس میشود: حکومتهای بد ملتها را نمیبینند، ملتها افراد را نمیبینند و در جریان سرخوردگیها و دلمردگیهای ایشان قرار نمیگیرند. ملتها افراد مایوس را مانند مورچه زیر پاهای غولآسای تاریخی خود له میکنند و پیش میروند؛ و چنین است که حکومتهای بد همیشه غافلگیر میشوند و همیشه میگویند: "اصلا فکر نمیکردیم چنین حادثهای پیش بیاید"، "ما فقط میدیدیم که یک عده هفته میگیرند، چله میگیرند، و سالگرد. این ظاهرا چیز مهمی نبود."
نادر ابراهیمی، صوفیانهها و عارفانهها، فصل اول بخش ۴.
قابل مطالعه از طاقچه بینهایت
من این متن رو برای دوستام فرستادم راضی باشی. :)