یک‌بار با الهام از یک ویژگی خودکار در ویرایشگرهای پایتون، سعی کردم یک پاراگراف بنویسم با هنرنمایی شش تخته‌سنگ لجوج.

دیروز توی پارکی قدم میزدم، شاید برای بار سوم یا چهارم، و یک‌دفعه ردیفی از همان تخته‌سنگ‌های لجوج و بهم‌چسبیده را دیدم. گذشتیم. باز در مسیر برگشت و در کمال تعجب متوجه شدم یک‌درمیان در سمت راست و چپ راهی که رفتیم، ردیف‌های تخته‌سنگی ایستاده‌اند. در واقع من در شهر این سنگ‌های شش‌گانه بودم. چیزی به هم نگفتیم و چیزی هم به رویشان نیاوردم. دل‌چسب بود که وسط خیالم بودم. مشکوک بود که شاید قبل از تخیل و در دفعات قبل پیاده‌روی دیده بودمشان و نمی‌دانستم.

تخته‌سنگ رپید پارک