نوشتن، تنها پنجره‌ به دنیای خودم و دیگران

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقاشی کلمه‌ها» ثبت شده است

مهرداد چه شکلی است؟

روانشناس عاقل و فهمیده‌ام در همان دفعه‌ی اولی که مرا دید، فهمید که هیچ وقت عاشق عاشق عاشق، نبوده‌ام. برای خودم، با تمام وجودم. وقتی پرسید "اگر بخواهی کسی را که دوست داری خوشحال کنی چه کاری میکنی؟" همان آن گفتم برایش یک نقاشی میکشم! با تعجب تکرار کرد: "برایش نقاشی میکشی؟" 

امروز شاید سه سالی از آن زمان گذشته. وقتی داشتم مهرداد را نقاشی میکردم، اصلا به فکر این مکالمه نبودم. روی سایت واژه‌یاب چندباری معنی‌هایش را نگاه کردم. مهر به معنای خورشید بود، مثل فروزنده ماه و ناهید و مهر در شاهنامه فردوسی. درست به نتیجه نرسیدم که ترکیبش با داد را چطور معنی کنم. اما یک بازی جالبی کشف کردم. میشد مهرها را گرد کنار هم بنویسم و بشود خورشید. شبیه قلاب‌بافی درمی‌آمد. چند بار حوصله کردم و چیدمان‌های مختلف را امتحان کردم. بعضی‌ها موج دارتر می‌شد، بعضی‌ها یکنواخت. میخواستم حرکت مدور خورشید در کل صفحه تکرار شود و فقط رنگها نشان بدهند کجا آسمان است، کجا زمین، کجا ابر، کجا گل. 

مشکل دیگرم میشد اینکه این "مهر" خالی را چطوری تبدیل کنم به "مهرداد." به نظرم آمد همینکه دنیا پر از مهر باشد کافی است. ولی بعد به فکر یک کاراکتر افتادم. یک پسربچه یا دختر‌بچه‌ای که روی پنجه‌هایش بلند شده و دستهایش را دراز کرده که خورشید را بگیرد. اینجا هم آن کاراکتر، کاراکتر اصلی نیست. شخصیت اصلی خورشید است. 

حالا خودم هم دوستش دارم. بهتر بود اگر دخترکم را (خودم را) پایین‌تر می‌کشیدم. ولی حالا هم بد نیست، خیلی به مهرداد نزدیک‌تر شده‌است. تولد دیروزت مبارک، مهرداد جانم :)

پ.ن. یکی از کارهایی که دوست داشتم یاد داشتم، این بود که با یک برنامه‌ای مثل فوتوشاپ یا ادوبی و اینها رنگ مداد رنگی‌ها را تغییر می‌دادم، مثلا آسمانم را پر رنگ‌تر می‌کردم. 

مهرداد

۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۷:۵۰ ۰ نظر
دامنِ گلدار

هنر، هنرمند، مخاطب

گاهی هنرمند مثل هر آدم دیگری دوست دارد که محبوب باشد، هرچه این محبوبیت بیشتر احساس موفقیتش هم بیشتر. آنموقع شاید بسته به نظر مخاطبهایش، بخواهد هنرش را طوری ارائه و تعریف کند که مورد پسند گروه بزرگتری واقع شود. خیلی ساده میشنود که: "من با کارهای شما ارتباط برقرار نمی‌کنم،..اینطوری‌تر و آنطوری‌تر باشد بهتر است..'' و تصمیم می‌گیرد که کارش را مخاطب‌پسندتر کند. ولی اگر قرار به دوست داشتن من نوعی باشد، "هنوز این قسمتش ایراد دارد، نمیدانم، به دلم نمی‌نشیند..'' که باعث میشود هنرمند مخاطب‌دوست باز هم هنرش را با این نظر تطبیق دهد، و این کار تا جایی ادامه پیدا می‌کند که بالاخره محاطب به اصطلاحی هنر را خیلی خوب درک می‌کند. شاید حتی می‌توان گفت مخاطب از هنرمند صاحب‌نظرتر بوده، و بیشتر می‌دانسته که باعث شده نتیجه‌‌ی مطابق میل او باشد! شاید حتی بعدها که ذوقش اندکی هم بهتر شد به نظرش همین هنرِ مقبول، دیگر ارزشی نداشته‌ باشد.

ولی گاهی هنرمند، با صداقت و پاکی نیت، همان چیزی که در درونش هست را نشان می‌دهد. اگرچه برای ابراز هنر و رساندن پیامش نیاز به مخاطب دارد، اما نظر مخاطب در انتخاب سبک و مفهوم برایش اهمیتی ندارد. این یک مسئله شخصی است. صداقت و آسیب‌پذیری هنرمند در این حالت برای تقریبا هر نوع مخاطبی براحتی قابل تشخیص است، حتی اگر با هنر او ارتباطی برقرار نکند. ممکن است با خودش فکر کند "..این شخص برای من ارزش و اهمیت قائل شده که دارد هنرش و خود واقعی‌اش را نشان می‌دهد. حیف! من که سر در نمی‌آورم، ولی بد هم نبود اگر بیشتر می‌فهمیدم!'' شاید حتی علاقه‌مند شود از او یاد بگیرد. در هرصورت، نتیجه‌ی این رفتار یا بوجود آمدن شناخت و ارادت بیشتر به هنری است که کمتر برایمان قابل درک بوده، و یا نتیجه‌گیری سریع‌تر برای تشخیص اینکه چنین هنری اصولاً دور از فضاهای دلخواه ماست و نیاز به صرف وقت روی آن نیست. در بدترین حالت (که شاید اصلاً در زندگی پیش نمی‌آید،) تنها مخاطب یک هنرمند خود اوست، و براستی تاریخ نسان داده برای ارائه‌ و ماندگاری هنر، همین کافی‌ است.

هنرهنرمندمخاطب

۰۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۴۷ ۰ نظر
دامنِ گلدار

هزار نکته در این کار و بار دلداری است..

دلدار و دلداری ..

۲۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۸ ۰ نظر
دامنِ گلدار

نقاشی کلمه‌ها

خیلی وقتها پیش میاید یکدفعه کلمه ها برایم جان میگیرند. انگار نه انگار صدها بار خوانده شده‌اند، از کنارشان رد شده‌ام، نوشته‌ام شان! هیچ، هیچ! دو روز پیش یکدفعه Preoccupied در ذهنم نقاشی شد، و یک روز بعد کشیدمش روی کاغذ، 90 درصد شبیه به همان که آمده بود توی سرم: 


ذهن این روزهای من دقیقا همینطوری است، بی‌برنامه، خالی، ولی مشغول با چیزهایی که هیچ ربطی به دنیای اطرافم ندارد، کمکی به هیچ کس نمیکند، فقط روزهای عمرم را پر میکند و بس. 
***
به بچه‌ها میگویم همیشه اگر برای خودتان شکل بکشید خیلی درکش راحت‌تر است. سر یک مسئله بحث میکنیم، من با اینکه این مباحث را حداقل 10 بار سرکلاسهای ترمهای قبل توضیح داده‌ام باز هم عکس‌العمل سریعی ندارم. پنج دقیقه وقت میگیرم و نمودار و شکل و تصور و تجسم؛ یکی از بچه‌ها میگوید خانم شکل هم لازم نیست، بگذاریم توی رابطه‌اش در میاید. من اول باید ببینمش اما! 
***
درک تصویری برای خیلی از افرادی که روی طیف اختلالات آتیسم هستند نقش مهمی ایفا میکند. من شخصا برای بیان خودم خیلی زیاد از تصویر استفاده میکنم. نوشتن هم نوعی نقاشی است، به هرحال اگر بنا بر انتقال مطلبی باشد در نگارش و نقاشی وقت خیلی بیشتر هست تا صحبت کردن. دوست دارم در این زمینه بیشتر تحقیق کنم تا مثالهایی از سایر آدمها هم بدست بیاید. شما هم اگر در این ویژگی مشترک هستید از تجربه‌هاتون اینجا بگید.
۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۸ ۰ نظر
دامنِ گلدار